بازیدرمانی و تاثیر آن در کمک به کودکان
دکتر سهیل رحیمی
علاوه بر نظریات دانشمندان مختلف دربارهی بازی (که در مطلب اسباببازی از منظر روانشناختی به آن پرداختیم)، دانشمندانی مثل لوئی و سولومون هم هستند که بر بحث «بازیدرمانی» متمرکز شدهاند. اینها اصلا بازیدرمانی را ابداع کردهاند. نوعی از بازیدرمانی را دانشمندی به نام مورنو ابداع کرد که اسم آن نمایشدرمانی بود. او میگفت برای کمک به بچهها نمایش اجرا کنید و برای مثال با اجرای یک نمایش عروسکی یک مورد اخلاقی را به کودک یاد بدهید. اکثر مشکلات بچهها بحثهای رفتاری است. برای مثال کودک پرخاشگری یا حسادت میکند، یا روی خود کنترل ندارد و شبادراری میکند. تمامی اینها را میتوان در قالب بازی به بچه آموزش داد. علاوه بر بازی قصهگویی هم کارکرد درمانی بسیار موثری دارد و برای ما نوعی بازی حساب میشود. البته در بازی درمانی باید به بچه اجازه بدهیم او بازی را انتخاب کند. فرض کنیم بچهای کمرو و خجالتی است. ما باید این بچه را وارد بازیهای گروهی کنیم و بگذاریم با هر کسی که دوست دارد بازی کند. وقتی که او یار همتیمیاش را انتخاب کرد، اصلا نباید جلوی حرکت کودک را گرفت. بچه باید آزادانه با هر کسی که دوست دارد صحبت کند، هرطور دلش میخواهد بازی را انجام بدهد و آزادی حرکتی داشته باشد.
البته ریشهی بازیدرمانی خیلی قدیمیتر از مواردی است که گفتم و شاید به صد سال پیش برگردد. در آن دوران برای درمان ترسها در کودکان از روشهای بازی استفاده کردند. بر فرض مثال اگر بچهای از موش میترسید، شاید با استفاده از اسباببازیهای پلاستیکی شبیه موش در فاصلهی خیلی دوری از کودک و نزدیککردن تدریجی آن این ترس از بین برود. در این روش کودک را به مرور به این اسباببازیهای موشیشکل نزدیک میکنیم و وقتی او با آنها انس گرفت میتوانیم یک موش واقعی را هم از دور به او نشان بدهیم. اینها روشهای شرطیزدایی یا حساسیتزدایی در درمان کودکان است.
البته در درمانها خود درمانگر هم باید با کودک بازی کند. درواقع بازیدرمانی فقط این نیست که کودک را با یکسری اسباببازی سرگرم کنیم، بلکه یک شاخه از رشتهی روانشناسی بازیدرمانی است که در آن بازیدرمانگر تربیت میشود که چهجور اسباببازیای را به بچه بدهد و چه نوع بازیای را برای او طراحی کند. قطعا بازی یک کودک پرخاشگر با یک بچهی خجالتی متفاوت است. در پرخاشگری شاید باید از کاراکترها و نمایشهایی استفاده کنیم که کودک متوجه عواقب پرخاشگری باشد. بالعکس برای کودکی که خجالتی است شاید درمانگر باید با بچه آنقدر بازی کند و او را وارد بازیهای گروهی کند تا خجالتش بریزد.
در کنار این مسائل بحث هیجانات در بازیدرمانی اهمیت دارد. بازیها و استفاده از اسباببازیها باید در بچه هیجان مثبت ایجاد کند و نه هیجاناتی چون ترس و دلهره. برای مثال ما بچههای کوچک را بیدفاع میگذاریم تا بازیهای کامپیوتری انجام بدهند. البته تاحدودی هیجانات مثبت این بازیها خوب است، اما اکثرشان ایجاد ترس میکنند. برای مثال این بازیهایی که با استفاده از واقعیت مجازی و دوربینهای سهبعدی فرد ناگهان از بالای یک بلندی سقوط میکند هیجانات منفی میسازند. بنابراین ما نباید اجازه بدهیم که کودکمان تا حدود ۱۲ یا ۱۳ سالگی از بازیهای کامپیوتری استفاده کنند. همینطور است بازیهایی که بچهها در آن احساس باخت میکنند. بچهها در این بازیها هیجان دارند، اما احساس باخت به آنها دست میدهد. همینطور نباید کودکان تا سن نوجوانی در بازی با بزرگترها ببازند. برای مثال یک موردی که من در کلینیک با آن مواجه شدم این بود که پدری میگفت من هرگاه با بچههایم بازی میکنم در آخر کار به دعوا میکشد و آنها به گریه میافتند. یکی از کودکان او دختری نه ساله و دیگری پسری ۱۴ ساله بود. وقتی از آنها پرسیدم چرا، هر دو گفتند در تمام بازیها بابا برنده میشود و همیشه بازیهایی را انتخاب میکند که خودش بلد است. خب این کلاهگذاشتن سر بچه است. من ببه عنوان بزرگتر باید آن بازیای را انتخاب کنم که بچه میخواهد. من باید تابع قوانین بازی بچه باشم نه اینکه او تابع قوانین من شود. حال اگر بخواهیم بازیهایی مثل شترنج را به کودک یاد بدهیم هم نباید با او مثل یک شترنجباز حرفهای بازی کنیم. ما باید کاری کنیم که همیشه بچه ببرد تا حس اعتمادبهنفس و موفقیت او که بهخصوص در نوجوانی مهم است شکوفا شود. پس ما باید متوجه این موارد ظریف هم باشیم و اینها در بازیدرمانی هم مطرح است. اصلا بسیاری از روشهای تربیتی به کودکان در قالب بازی ارائه میشود، نه اینکه نصیحت کنیم. بچهها از نصیحتشنیدن بیزارند و تا پدرومادر بخواهد حرف بزند میگویند بس است دیگر خسته شدیم. دلیلش این است که کودک به دنبال هیجان و بازی است. آنا فروید عقیده دارد که بازی مهمترین کار یک بچه است و از دید او دوران بچگی تا ۱۸ سالگی ادامه دارد. او میگوید تا ۱۸ سالگی بازی مهمترین کاری است که کودک برای آن برنامه میریزد، انرژی صرف میکند و این فقط سرگرمی نیست، بلکه او دارد کار انجام میدهد. زمانی که کودک دارد همچین کاری انجام میدهد ما هم باید به آن احترام بگذاریم و هم هرچه در ذهن داریم از طریق همان ابزار کارش به او ارائه بدهیم. پس من والد باید بازیهای متنوعی یاد بگیرم، به کودک آموزش بدهم و هر مورد اخلاقی را در دل آن بگذارم. فرض کنیم کودکی از تاریکی میترسم. ما میتوانیم چراغها را خاموش کنیم، نور شمع به اتاق بدهیم و یک نمایش سایهای برای بچه اجرا کنیم. کودک میبیند که در نور شمع سایهها حرکت میکنند و ترسش از حرکت سایهها در تاریکی بیدلیل است. در همهی این مراحل هم جلب همکاری کودک و با حوصله پیش رفتن بسیار مهم است. اصلا ما در برخورد با کودک عجله نداریم. والدین ما اشتباه میکنند و اسباببازی را میخرند و جلوی بچه میگذارند تا بازی کند. این در حالی است که ما باید بنشینیم و با کودک بازی کنیم. او به دنبال همبازی میگردد. در خانوادههای الان هم که تعداد فرزندان کم است یا تکفرزند هستند، پدرومادر وظیفه دارند نقش اسباببازی را برای بچه بازی کنند. این یعنی خیلی از اوقات پدرومادر وسیلهی بازی بچه است، پس باید مراقب باشد وسیلهی مناسبی برای کودکش باشد تا بچه از او الگوی مثبتی بگیرد. حال در سنین نوجوانی میتوان بازیهایی طراحی کرد که در دل آن آموزشهای خاصی هم انجام شود. برای مثال برای آموزشهای خانهداری میتوان از فرزند نوجوان خواست که بیا با هم کیک درست کنیم و بخشی از کارها را او انجام بدهد. بچه آرد ریختن و همزدن تخممرغها را به چشم بازی نگاه میکند، ولی از اینکه به او مسئولیت میدهیم و اجازه میدهیم مزهی کیک را انتخاب کند احساس شادی میکند. همچنین خوب است که به نوجوانها ابزار بدهیم یا حتی خودشان جعبهابزار داشته باشند و گاهی بخواهیم او بعضی از کارهای بیخطر را انجام بدهد. یادمان هم باشد که همیشه باید نوجوانمان را تشویق کنیم. مهم نیست اگر چیزی را خراب کند، ولی نباید او را سرزنش کنیم.